هفته های اول
دقیق نمیدونم چند وقتم ولی با حساب خودم باید آخرای ماه 2باشم. دکترم بهم 12آبان وقت داده. خیلی دیره، همش اضطراب دارم. دوس دارم زودتر اوضاع نی نیم رو بدونم خیالم راحت شه ولی چاره ای نیس زودتر نوبت نمیده. حال واوضاعم خوبه خدارو شکر. وقتی خیلیا رو میبینم که چطوری میگذرونن بارداریشون رو خدا رو شکر میکنم که ویار ندارم... تهوع ندارم... از شوهرم خوشم میاد... آشپزیمو میکنم... به هرحال اینا بدتره. حالا اگه یه خورده تنبل شدم خوابم میاد همش کسلم اوضاع بدی نیس زیاد، هرچندم حالم داره از دوروبرم که اینقدر کثیف شده بهم میخوره، کسل بودنم و سوزش سردلم هم یکمی ناراحتم میکنه.
امروز رفتم خونه مامانم خیلی خوب بود حالم. اگه میتونستم همیشه پیشش باشم غذام آماده... میوه م پوست گرفته جلوم... راحت خوابیدم ونگران هیچی هم نبودم. البته شوخی میکنم من اصلا دختر تنبلی نیسم.
عاشقتم مامان جونم دلگرمی زندگیمی