12ماهگی وپایان یکسالگی
دخترم دندون دومشم هم بعد از سه روز نیش زد و حالا دوتا داره از پایین فقط. وقتی وارد ماه اخر سال اول زندگیش شد دیگه داشت اولین قدمهاشم برمیداشت تا یکسالگیش قشنگ راه میرفت و چقدم راه رفتن رو دوس داشت هرجا میرفتیم و میریم مخصوصا تو پارکا اصلا زمین نمیشینه که فقط راه میره به قدریکه پاهای من درد میگیره چون پابه پاش میرم یه وقتی زمین نخوره دخترقشنگم، بعضی وقتا هم بابایی میاد کمکم اینقد که شما ماشاله توان و انرژی داری فدات شم. حسابی شیطونی و بلا واسه همین وقت آپ کردن وبلاگت رو بهم نمیدی تا بخوام لپ تاپ بازش کنم زودتر از من تایپ میکنی تو ماشین نشستن باهاتم که خودش یک داستانی داره یا فلش درمیاری یا ضبط کم و زیاد میکنی تازه دنده هم جا میزنی عاشق پشت فرمون نشستنی قراره یک پا راننده شی انگار
روز اول خرداد ما رفتیم نیشابور خونه خاله که تا سوم خرداد که روز تولدت بود موندگار شدیم آخه ماشین بابا مورد پیدا کرد و اونجا بابا به مناسبت تولدت شیرینی خرید و خاله جونتونم بهتون وجه نقد داد. البته اونجا هم شما کمی ناخوش بودی آخه یک هفته قبل تر یک شب تو خواب همش تاصبح استفراغ کردی اولین بارم بود اینطوری میشدی و حسابی منو ترسوندی و خیلی شب بدی بود واسمون. صبحم دیدم همینطوری بی حالی و کمی داغی ،بابا رو بیدار کردم ببریمت بیمارستان. به هرحال بردیمت البته با خاله جونی و تا ظهرش بهتر شدی و باز اسهال شدید گرفتی که دکترت هم گفته بود اسهال میشی به هرحال هفته بدی بود واسم دخترگلم سیصد گرم کم کردی و صورتت لاغر شده بود الهی بمیرم اینم یک ویروس بود که از مانا گرفتی و اکثرا مون گرفتیم و خودمم یکی دو روز مریض بودم.
پنجشنبه مصادف با7/3/93واست یک جشن کوچولو گرفتیم که به غیر خودمون خاله ها و مامانی هم بودن فقط واسه اینکه این روز شیرین رو جشن گرفته باشیم و کنار دختر یکسالمون عکس یادگاری داشته باشیم. شب خوبی بود و مثل همیشه خوش گذروندی و شاد بودی واست آرزو میکنم موفقیت و سربلندیت رو تنها دلیل زندگیم
منو بابایی هم واسه تولدت کلی کادو گرفتیم وخیلیم خوشحال بودیم که دخترمون یکساله شده. بزرگترین کادوتم یک تاب پایه دار بود. مبارک دختر گلم.
دخترم وزنش در یکسالگی 11700 قدش 78/5 و دور سرش 46/5
دختر سه کیلووسیصدی من حالا شده اینهمه خدا رو شکرررررت. چقد شاهد رشدت بودن لذت بخشه واسمون.
حالا عکسهای دلساااااااااااااااا جوووووووووووووووون در ادامه..............
دخترم پشت آکواریوم خاله جونش و اشاره به ماهیها
بعد ازپایان یکهفته مریضی ویروسی که گرفته بودی اینجا ازحموم اومده نانازمن
تو اتاقش در حال بازی
دختر بیحاله من در حال آفتاب گرفتن خونه خاله نیشابور اینجا خیلی کسلی عزیزمامان
دلسا خانوم در روز تولدشون خونه خاله شون. اینجا دخملم یکساله شده دقیقا
دلسا جونم در شب جشن تولدش
عشق من با دخترخاله ها و پسرخاله ش