و.... 6 ماهگی
دخترم اولین ویروس سرماخوردگی زندگیشون رو دریافت کردند الهی درد و بلاهات به جونم من هر قدمی که دارم باهات پیش میرم میفهمم مامانا چی کشیدن تا بچه هاشون رو به ثمر رسوندن.
(مامان گلم دستاتو میبوسم)
از خدا میخوام دیگه دخترم سرما نخوره... مریض نشه... من خیلی کم صبرم... یا حداقل اگه خوردی زود خوب شی خیلی سخته شاهد سرفه های نیمه شب دخترت باشی و نتونی کاری واسش بکنی که بتونه راحت بخوابه.
دلسایی فقط اینو بهت بگم بابایی خیلی دوست داره با هر سرفه ت زودتر از من بیدار میشد تازه یه شب من خوابم برده بود و متوجه سرفه هات نشده بودم ولی انگار بابایی بالاسرت بیدار بوده و نگرانت بوده قدر این بابایی گلت رو بدون تازه رفته واسه دخترش دستگاه تصفیه هوا خریده تا هوای اتاق کمی مرطوب بمونه و دخترشون اینقدر سرفه های خشک نکنن.......... من از طرف دلسا ازت تشکرمیکنم همسر خوب و بابای مهربون
تولد بابا و مامانتون هم از راه رسید در حالی که منو همسری وارد 29 و 33 سالگی میشیم دختری داریم که 6 ماهه ست (5 ماه و20روز). امسال بهترین کادو رو از مهربانترین خالق دریافت کردیم.
خدایا سپاسگزارتیم
من یه دختر 6 ماهه دارم یکی از آرزوهایی که حتی قبل از ازدواج هم داشتم و حالا بهش رسیدم داشتن یک دختر6 ماهه یعنی سن 6 ماه به بعد رو خیلی دوس داشتم و حالا من رسیدم به دلسام به دختر آرزوهام، حالا خودم یکی از همین کوچولوهای دوست داشتنی دارم که امیدوارم خدای مهربونیها نصیب هرکسی که آرزو داره بکنه. انشاله
الان که دارم اینو تایپ میکنم شب تولد بابایی که من و دلی واسش یه بلوز گرم و یه شلوار کتونی خریدیم ولی احساس میکنم نمی پسندی
تا اینجا باشه مابقیش بعدا...........................
بعله هردوتا خریدی که واسه بابایی انجام دادیم تعویض شد آخه منو بابا خیلی سلیقه هامون متفاوته چیکار کنیم خوب.... بابایی هم واسه من یه گوشی huawei سفید خریدن که از همین الان احساس میکنم دارم ازتون دور میشم دیگه گوشیه و هزار جور برنامه همیشه همراهت لاین و وایبر و ..............
دلسا جونم رو بردم دکتر خدا رو شکر با مصرف داروهاش بهتر شد آموکسی سیلین و متورفان و شربت سرماخوردگی مصرف کرد که خیلی زود سر یه هفته خوب شد دیگه از اون موقع فقط واسه کارای ضروری بیرون میرم و تو خونه زندونی کردم خودمو خیلی سخت بود سرفه ها و گرفتگی صداش. همیشه از خدا شفای تمام نی نی های مریض رو میخوام واسه ماماناشون خیلی سخت تر.
وقتی واسه سرماخوردگیش بردمش دکتر(خانوم دکتر افضل نیا) از من خواستن که غذای کمکیش رو شروع کنم و نباید حتما 6ماهش تموم شده باشه و بعد شروع کرد آخه من طی تحقیقاتم خواستم پایان180روزگیش شروع کنم که با این حساب 10 روز زودتر شروع کردم 20 آبان. آخه دلسا خدا روشکر وزن گیریش خوب بود و شیرمم خوب میخورد واسه همین دلیلی نمیدیدم زود شروع کنم.
سوم آذر واکسن 6 ماهگیتم زدیم و تا یکسالگی راحت شدیم از واکسن. اصلا پادرد نداشتی و اذیتم نکردی قربونت برم. فقط خیلی خیلی کم تب یکساعته داشتی که بهت قطره دادم و خوب شدی.
وزنت 9400 قدت 71 دور سر 43/5 در پایان 6 ماهگی
و بریم عکسهای گل دخترمو ببینیم در ادامه مطالب..............
دلسا جونمون هر چی نمیخندید حالا همش در حال خنده ست کلا خنده های قشنگش آخر 6 ماهگیش شروع شد.
این لباس های خوشکل تن دخترم کار مامانشونه که سال پیش که تو شیکم مامانشون بودن مامانی واسشون بافته کار اولمم هست قشنگه؟؟
شروع اولین غذای دخترم چه دلواپس نخوردنت بودم با چه هیجانی واست درست کردم و کلی روش دعا خوندم که همیشه سالم و حلال بخوری نفس من.
دوستت دارم همدم لحظه های تنهاییم
دخترم