دلسا جوندلسا جون، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

ترنم ترانه های کودکی دخترم

4و5 ماهگی جیغ جیغو

1393/7/26 18:54
نویسنده : مامان دلسا
1,340 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی دیر اومدم میدونم، دخترمون داره بزرگتر میشه و بازیگوش تر و زمان بیشتری رو از ما میخواد که پیشش باشیم الان جا داره بگم همین یه خطی که تایپ کردم  3بار منو از جام بلند کردی واسه جغجغه ت که از  دستت افتاده اگه هم ندم که هیچی جیغ و دادت هواست... بازم برم...................

خیلی پرسرصدا تر از قبل شدی از وقتی وارد 5ماهگی شدی جیغ جیغو هم شدی و منم کمی کم حوصله کردی چون همش باید بغل بگیرمت و گاهی ازصدای جیغت که نمیفهمم چی میخوای واست ناراحت میشم و بعدشم خسته و سردرد منتظر اومدن بابایی میشینم تا بیاد و تو رو از من بگیره و بتونم یه خورده نفس بگیرم البته همه میگن وای خوبه که جیغ بزنه داره بازی میکنه منم ناراحت نیستم از جیغهای بازی و شادیت از جیغهایی که احساس میکنم ناراحتی ناراحت میشم که بیشتر فکر میکنم از لثه هات باشه که خدا رو شکر با زدن دیفن هیدرامین روی لثه هات آرومتر شدی و خیلی جیغات کمتر شدخداروشکربغل

(یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید جیغ که نبود دادوبیدادی بود که دیگه نمیتونستم جایی برم ولی واقعا خداروشکرمیکنم تا آخر5ماهگیش خوب شد خودش بیشتر اذیت میشد دخترم)

روز و شبم داره با دلسام میگذره حتی یه لحظه هم بدون هم نیستیم و نمیتونم باشم این یعنی دلسا شده تیکه ای ازوجودم که همه جا همرام هست جیگرمهبوس ، از این بابت خوشحالم ازاینکه تنها نیستم و یکی هست وقتم رو پرکنه و چقد دوست دارم دختری بشی که آرزو دارم و بتونم تمام تلاشمو واسه تربیتت بکنم دخترم..........

راستش نگهداری بچه واقعا یه کاراییت رو محدود میکنه از بین نمیبره ها محدود میکنه مثل بیرون رفتن و تفریح کردن و تمیز کاری خونه و زندگی و تلفن کردن و پای نت نشستن و مطالعه و خرید و حموم وتوالت ودیگه چی عرض کنم............... ولی ارزشش رو داره دیگه به جاش بهشت رو انداختن زیر پامونزیبا 

 اگه بخوام از تموم کارایی که انجام میدیم و نمیدیم بگم از حوصله خارج میشه. دلسایی همچنان شبا رو با ما میخوابه و صبحها هم دیر بیدار میشه و من میتونم سریع به ناهارم برسم و یه جمع و جوری بکنم البته اگه خودمم نخوابم تا نزدیک ظهرخجالت یه روزایی پیش میاد که زودتر از ما بیدار میشی و با آواز خوانی مارو هم بیدار میکنی اونوقت منو بابا چشامونو باز میکنیم و با لبخند نظاره گر دختری میشیم کیفی داره صدای نازت رو میندازی تو گلوت آه و اوه و از این حرفا......... بعد که خیالت راحت شد بیدارمون کردی شیرت رو میخوری و میخوابی.

عصرا رو هم یه جوری با هم میگذرونیم یا میریم خونه مامانی یا خونه آنا(بهترین دوستم) یا خاله ها میان، دوستان میان و به هرحال سعی میکنم تنها نباشم از تنهایی بدم میاد، خیلی شبا هم با هم تنهاییم تا بابا بیادغمناک البته من اگه دلسا بذاره خیلی دوس دارم کتاب پیرامون کودکان بخونم یا پای نت بشینم ولی نمیشه کلا کنار نمیاد فقط با ددر کنار میادآرام

دلسا خانوم تو این 2ماه بیشترین گریه رو از اول عمرشون داشته که الهی دیگه نبینم اینطوری گریه کنی یکی اینکه یه بار پارسا(پسرخاله آنا) افتاد رو سرت (الهی بمیرم خیلی ناراحت شدم برات منو ببخش دخترم) البته سریع طفلکی رو هل دادم ولی یه خورده به سرت اصابت کرد که وای چه گریه ای کردی دلم تیکه تیکه شد با اون اشکات.... 17مهر هم عروسی فاطمه دخترخالم که دومین عروسی بود که شما دعوت میشدی حسابی جیغ و داد راه انداختی که صدات تا انتهای تالارمیرفت و بابایی مثل همیشه اومد کمکم و شمارو برد تو ماشین ولی بعداز چند دقیقه احضار شدم اینقدر که گریه کرده بودی نازنازم.

واکسن 4ماهگیتم با همراهی بابا زدیم و یه کوچولو تب کردی بیشتر از 2ماهگیت. کمکم میریم واسه واکسن 6ماهگیت. 28روز دیگهترسو. وزن دخترم در4ماهگی7750 یعنی800گرم از3ماهگیت اضافه کردی. قدت67سانت. قربون قدوبالات.

راستی یه خبردیگه پسرهمسایمونم به دنیا اومد محمد17مهر به جمع اعضای ساختمونم اضافه شد ماهم با مامی محمد قرار گذاشتیم شماها رو بعدزمستون سوارکاسکه کنیم و ببریمتون پارک.

و..........خیلی خوشحالم که امسال عید غدیر دخترم باهام بود. مثل هر سال رفتیم خونه بابابزرگش چون سیدن و همگی دور هم بودیم و دلسام که اولین عیدغدیرش بود تا دلش خواست آوازهای بلند خوند به قول شوهرعمه دلسا، دخترمون اندازه 7تا دختر سروصدا کرد.
 
 راستی دلساجون موهاشون داره از4ماهگی درمیاد و از وقتی دلسا شروع کرد به مو در آوردن اونم با سرعت کم(مثل سرعت اینترنت ایران) زبانموهای من شروع کرد به ریختن، مشت مشتغمگین شقیقه هام کل شدهگریه

البته فدای سرکچل دخترم شما موهاتون حجیم بشه ما مو نخواستیم.

و حالا یک پیشنهاد به دوستانی که میخوان غذای کمکی شروع کنن، توصیه میکنم این لینک http://professorsoltanzadeh.com/new/food/maintxt.htm#aa رو حتما مطالعه کنن فوق العاده اطلاعات خوبی داره و کامله کامله واسه شروع غذای کمکی.
 
 
و حالا واسه دیدن عکسهای دلسام ................ بریم ادامه مطلب

دلسا در4ماهگی

باباجون زحمت کشیدن و شما رو در118روزگیتون 28شهریور بردن حرم چقد دوس داشتی داخل حرمو. منم باوجودی که شلوغ بود تا نزدیک ضریح بردمت و جلوی ضریح گرفتمت و تو گوشت اذان و اقامه گفتم البته قبلا شوهرعمه تون گفته بودن ولی دوست داشتم تو حرم خودم بگم و از آقا کلی واست خوبی خواستم دخترقشنگم

آتلیه در خانه

،

،

،

دلسا دست در دست بردیا خان پسرخاله شون(من ژست بردیا رو بگردم کوچولوی من)

دلسا و مانا با اختلاف24 روزدخترمن کوچیکتر ولی انگار بزرگتر

 

دلسا در 5ماهگی

دلسا از وقتی وارد 5ماهگی شد تو رورويکش نشوندمش ولی خیلی خوب نمینشست تا اخر5ماهگی قشنگ نشست و حرکتم میکرد واینجا در حال بازی و دلبری با بابایی هستن.

اینجا شبه عیدغدیر بود و مامانی و خاله ها اومده بودن دیدن دخترم و البته باباش. آخه دخترم سیده ست دیگه دلسای ماهم اونشب کلی جیغ زد مثل عادت همیشش و به همگی عیدی هم داد خوشکلم

گل دختر مامانش در لباسهای پاییزی
 
 
نانازی مامان گاهی هم با کمک میشینه 
پسندها (8)

نظرات (12)

مامانی
6 آبان 93 0:55
سلام مامان دلسا من وبلاگ تو خیلی وقته سیو کردم تند تند سر میزنم دختر خیلی نازی داره خدا برات حفظش کنه وقتی دلم میگیره وبلاگ تو از اول میخونم حس خیلی خوبی بهم میده انشالله همیشه در پناه خدا شاد باشید
مامان دلسا
پاسخ
من فدای شما. مرسی که میای منم سر زدم ولی خیلی مطلب نذاشتی
شیرین
6 آبان 93 15:15
به به دلسا حانوم شیطون ....عزززیززم ما شا الله ....راستی غذا کمکی شروع نکردی ؟
مامان دلسا
پاسخ
نه هنوز ولی فعلا در حال فراهم کردن مقدماتشم تا آخرآبان شروع میکنم اگه اطلاعات خاصی داری بهم بگو واسه غذای کمکی
مينا مامان اميرعلي
7 آبان 93 18:23
آره ديگه ماماني اين ني ني ها وقت رو ازمون گرفتن ببين من چي ميكشم!!!!!!!!!! خدا حفظشون كنه و به همه اونايي كه بچه ميخوان اين نعمت رو عطا كنه
مامان دلسا
پاسخ
انشاله
مامان و بابایی
8 آبان 93 0:54
ماشا.. به دختر نازت
مامی دلسا
8 آبان 93 10:53
واای چه بزرگ شده این خوشگل خانوم هزار ماشالا.... خیلی جیگری دلسا جون...
مامان دلسا
پاسخ
مرسی مامی دلسا
مامی فاطمه
8 آبان 93 13:40
سلام مامان عزیز خدا فرزند دلبندتو برات حفظ کنه عزیزم خواستم یک سایت مادرانه بهت معرفی کنم که علاوه بر امکاناتی که داره میتونی درقرعه کشی ماهانه هم شرکت کنی وبرنده ی تبلت پلاک طلای مادر کارت هدیه وپکیج بشی یاباگذاشتن عکس فرزندت جایزه بگیری اونجا پزشکای حاذقی هم هست که میتونی ازشون مشاوره بگیری من اونجابه اسم مامی فاطمه جون عضوم خوشحال میشم شمامادر عزیزهم به جمع مابپیوندی دوست داشتی بیای از آدرس زیر بیا منتظرتم خانم خانماا امتحانش که ضرر نداره هزینه هم نداره تازه باگذاشتن چندتا پست وعکس امتیازتا بالا ببری به سه نفراول سایت بدون قرعه کشی پلاک طلا میدن بااجازتون مهرماه برنده پلاک طلا بودم امیدوارم این ماه برنده شماباشید http://www.madarclub.com/fa/apply/mamanefati
مامان ریحان
10 آبان 93 11:49
سلام ختم قران داریم یه سر بزن
♥ مامان مهیــــــــــــــــــــــلا ♥
16 آبان 93 1:33
سلام وای ماشالله دلسا چه خانم شده خدا برات حفظش کنه من غذای کمکی واسش شروع کردم نخوردن شیر مهیلا از ریفلاکسشه واسه همین
مامان راضی
21 آبان 93 15:36
ایشالا که همیشه در کنارش خوش باشین عزیزم . عکساش هم ناز شده مخصوصا با لباسای پاییزیش . ماشالاااااااااااااااااااا
مامان دلسا
پاسخ
متشکرم دوستم
♥مامان مرجان♥
30 آبان 93 21:25
سلام جانم خوشکل خانوم
♥مامان مرجان♥
3 آذر 93 12:55
دلسا خوشکله عجب عکاسی هم هست مامانش دستش درد نکنه نگاری هم خیلی جیغ جیغویه! اشکال نداره خانمی اینا جیغاشون از زرنگیشونه پیش ما بیا
مامان دلسا
پاسخ
اره دیگه زرنگ که هستن به ماماناشون رفتن
مينا مامان اميرعلي
12 آذر 93 14:47
آره عزيزم رسيدگي به اين بچه ها واقعا صبر ايوب ميخواد كه خدا فقطبه مامانها داده موفق باشي