دلسا جوندلسا جون، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

ترنم ترانه های کودکی دخترم

رفتم دکترگیاهی

دیروز صبح بعد از 1.5ماه نوبتم شد خیلی دکتر پیرومهربونی بود اولین کاری که کرد عکس یه تعداد بچه ای که از طریق مصرف داروهاش به دنیا اومدن رو نشونم داد، چشام پر اشک شد. با شوهری بودم بعد از من اون رفت و یه سری دارو هم به من هم به شوشو داد.نزدیک حرم بودیم کلی دعا کردم از اونجا که اومدیم بیرون رو به حرم امام رضا واستادم و کلی باهاش حرف زدم ولادتشم بود بعد زنگ زدم به یکی از فامیلا که کربلاست و ازش التماس دعا خواستم، بدجوری دلم هوای کربلارو کرد یاد زمانی افتادم که کربلا بودم و چیزی که از آقا خواستم رو بهم داد همسرخوبم رو . حالا هم داشتن یه فرزند که چیز زیادی نیست.میدونم این داروها جواب میده دلم گرمه. خدایا تنها امیدمی. خودت دلیل عجلمو میدونی.......
26 شهريور 1392

اومدم بی خبر

چندوقت اینترنتم شارژ نداشت امروز شارژش کردم کلی ذوق کردم آخه همه سرگرمیم همینه،نی نی ما هم که نمیاد واسم سرگرمی درست کنه خوب از خودم خبر خاصی نیس که بگم،هیچکاری نکردم تا برم داروگیاهی. البته خوردن عرق رازیانه رو شروع کردم صبح و بعدازظهر میخورم.به امید خدا. قرص متفورمین هم خارجیش پیدا نمیشه اصلا که فعلا نمیخورم. تنها درمانم در حال حاضر رازیانه با تجویز خودم. امیدوارم نتیجه ش رو بگیرم آخه خیلیا گرفتن. تنها امیدم توئی............. ...
19 شهريور 1392

سلام

خ وب راستی من باید یه سلامم بکنم شاید بعضی دوستان اتفاقی وبلاگمو خوندن. آخه روزهای اول تاسیس هروبلاگی،اصولا هیچ خواننده ای نداره وفعلا فقط خودم میام و میرم. مطالبی که مینویسم فقط جهت  خاطره شدن در آینده، واسه نی نی نازم میشه که به زودی میاد و من وبابایش رو از تنهایی درمیاره. گاهی هم واقعا دلم میگیره ومیخوام درددل کنم با خداجونم. آخه این انتظار بدجور کشنده ست البته هیچ کار خدا بدون حکمت نیس. از امروز وبلاگنویسی آغاز میشود..... (البته منظور این وبلاگه،چون من ی وبلاگ دیگه داشتم ولی تعطیله فعلا، آخه همه هم و غمم شده بچه) ...
23 مرداد 1392

بایادخدا

  ماهی وقتی قدر دریا را میداند که اسیر تنک شیشه ای میشود، پرنده وقتی معنی پرواز را میفهمد که در حصار قفس می افتد،   گل تا وقتی پایش در گلدان بند نشده نمیداند وسعت باغ یعنی چه،      آدمی تا بیمار نشود نمیداند سلامتی چه نعمت بزرگی ست وخلاصه...      هرکس تا از آنچه که دارد محروم نشود قدر آن را نمیداند........     این متن مقدمه ای شد برای حرف دلم با خدایم؛ تو بخواه و به من بده باور کن قدرشو میدونم. همینطور که تاالان دونستم. قدر تک تک نعمتایی که بهم دادی... پدری که رفت ولی با یادش زندگی میکنم.. مادری که هنوز سایه ش بالا سرمه.. همسرخوب ومهرب...
23 مرداد 1392