اولین دیدار
دیروز ساعت 6الی 10شب تو مطب بودیم من6:30نوبتم بود ولی9:30رفتم داخل از استرس که داشتم میمردم اینقدر ضعف کرده بودم رفتم یه بیسکوئیت واسه خودم خریدم (این ضعف های بارداری خیلی طاقت فرساست) سرم از درد داشت میترکید تا بالاخره خانوم دکتر تشریف آوردن بالای سرمون و سونو رو انجام دادن و من تونستم بعد از این همه وقت که مشتاق و منتظر دیدنت بودم ببینمت قربون اون هیکل نحیفت بره مامان همین که دیدمت اشکام سرازیر شد و از ماما خواستم چاپت کنن تا به بابایت و بعدها به خودت نشون بدم.لحظه قشنگی بود امیدوارم نصیب همگی بشه.ولی حیف یادم رفت بگم صدای قلبش رو بشنوم..... خانوم دکتر گفتن 9هفته هستی. وقتی از اتاق اومدم بیرون شوشو هم دیگه اومده بود دنبالم وداشت به خان...
نویسنده :
مامان دلسا
12:12