دلسا جوندلسا جون، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

ترنم ترانه های کودکی دخترم

برای فرشته مهربانم

  در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردنددر را به روی هیچکس باز نکنند ابتدا پدرومادر پسر آمدند زن و شوهر نگاهی به هم انداختند و هیچکدام طبق توافق در را باز نکردند.........! ساعتی بعد پدرو مادر دختر آمدند،زن وشوهر نگاهی بهم انداختند اشک در چشمان دختر جمع شد و در آن حالت گفت: نمیتونم در رو باز نکنم با اینکه میدونم پدرو مادرم پشت درهستند.......! شوهر چیزی نگفت و در را به رویشان باز کردند. سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد و پنجمین فرزندشان دختر بود. برای تولد این فرزند پدر بسیار شادی کرد و گوسفند سربرید و مهمانی مفصلی داد. مردم با تعجب از او علت این همه شادی را پرسیدند و او به سادگی جواب داد:     ...
12 اسفند 1392

هفته بیست و ششم

میخواستم هروقت اون تکونای شدید و دوست داشتنیت رو حس کردم بیام پست بذارم ولی شما انگار نمیخوای به این زودی خودتو نشون بدی . بازم همین اندازه که میدونم هستی خوشحالم. گاهی یه چیزایی مثل دل زدن رو فقط موقع خواب احساس میکنم.به هرسمت که بخوابم همون سمت شیکمم دل میزنه و منم کلی ذوق میکنم وخوشحال میشم. یه چیزی مثل زدن نبض دست. توماه پیش با خاله های عزیزت رفتیم یه مقدار واست لباس خرید کردیم ویک پتو هم خریدیم ولی حالا متوجه شدیم به درد شما نمیخوره چون شما تو فصل خرداد به دنیا میای و تا اون موقع که بخوای استفاده کنی کوچیک میشه ولی من خیلی دوسش دارم بسیار شیکه ونازه. پتو برجسته اسپانیایی. ولی انگار باید بریم تعویضش کنیم . و یه خبر خوب دیگه... همسایم...
7 اسفند 1392

هفته بیست وسوم ونگرانی

چند وقته همش نگرانم...نگران دیر تکون خوردن دخترم.....رفتم تو شش ماه..... آخه چرا تکون نمیخوری دختر تنبل من.کلافه شدم اینقد که ازت خواهش کردم یه تکون کوچولو بخوری من خیالم راحت شه اینقد باهات حرف زدم قربون صدقه ت رفتم ولی انگار نه انگار........ تو خیلی سایتها خوندم بین هفته های 16تا22باید تکون بخوره تو تلویزیون میگفت تا هفته28 هم شاید نخوره. منکه تورو به خدا سپردمت و میدونم مراقبته. 8بهمن هم که نوبت ویزیتم بود خانوم دکتر گفت همه چیش خوبه و هنوز واسه تکوناش دیر نشده... چی بگم من دیگه.... نزدیک یکماه هست که دارم برات یه بلوز وشلوارو کلاه گرم میبافم. البته هنوز به کلاهش نرسیدم بعد از اتمام کار عکسشو میذارم تا اولین کار هنریمو ببینید. اینقدر دل...
19 بهمن 1392

دیدارچهارم(سونوی ناهنجاریهای جنین)

21دی دومین سونوگرافیم رو در سونوگرافی دکترطاهریان انجام دادم که بسیار شلوغ بود و از اونجایی هم که مشخص بود دکتر کاربلدی بود و سونوش هم خیلی دقیق.با مهدی رفتیم داخل و اونم تونست نی نی نازمون رو ببینه و من به جای اینکه به مانیتور نیگاه کنم به صورت پر از ذوق شوهری نیگاه میکردم که داشت میخندیدو به مانیتور چشم دوخته بود و وقتی آقای دکتر گفت دختره کلی ذوق کردیم و مهدی گفت دیدی همونی شد که میخواستی. به خاطر س الم بودنش شکرت ای خدا. .. دخترگلم هنوز نیومدی داشتی واسه بابات طنازی میکردی بابایی میگفت همش دستاتو میاوردی بالا و پایین و براش دست تکون میدادی از تو دل مامانی قربون دستای کوچولوت برم که تو عکس سونوت هم کاملا مشخصه. خدا...
2 بهمن 1392

توراچه بنامم

تورا چه بنامم دخترم ؟ توکه قرار است مخاطب نامه های من وشنونده ی اسرار من باشی توکه قرار است ادامه دهنده ی نسل من و آیینه ی فردای من باشی. من مادرتو چه نامی را برایت برگزینم تو را که هنوز ندیده ام. تو را به چه نام صدا بزنم و با تو حرف بزنم. می اندیشم به تو و نامهایی که برازنده ی توست. ذهنم را مرور میکنم باید بهترین نام را برای تو برگزینم.   آرمیتا......عشق پاک                آتریسا......مانند آتش سارینا..... پاک وخالص              دلسا.....آرامش دهنده روح پرنیا..... ایریشم &n...
30 دی 1392

دلم برات تنگ شده

امروز قراره با بابایی بیایم ببینیمت نی نی من... کم کم دیگه اسم دار میشی آخه امروز جنسیتت رو هم میفهمیم... نمیدونی چقد لحظه شماری میکردم واسه امروز ساعت3/30 ایندفعه دیگه بابایی هم میتونه بیاد داخل و شمارو ببینه آخه از حسش میفهم دوست داره ببینتت دیشب میگفت نمیشه فیلمشو از سونوگرافی بگیریم گفتم نه ولی میتونی خودت فیلم بگیری. دیگه میتونم هروقت برم بازار برات خرید کنم آخه تا الان نمیشد چون نمیدونستم چه رنگی ومناسب چه جنسیتی بخرم... وای چقدخوب... اینقدر ایندفعه هیجانم زیاده واسه دیدنت نکه فقط جنسیتت رو بخوام بدونم نه دوس دارم از نگرانی بیام بیرون و بدونم صحیح و سالم تو دلم هستی و قلب کوچولوت داره میزنه آخه چند وقته خیلی نگرانم اصلا نمیتونم در...
21 دی 1392

سومین دیدار(سونوی ان تی)

یکشنبه 10آذر صبح با مهدی رفتیم بیمارستان پاستور واسه انجام سونوی ان تی که خانوم دکتر برام نوشتن. سونوگرافی هاشمی عطار بهم25آذر وقت داد که خیلی دیر میشد چون باید تا هفته 15انجام میشد ومنم که هفته 13هستم با انجام این سونو مشخص شد. زودی نوبتمون شد و رفتم داخل متاسفانه نذاشتن باباش بیاد نی نی شو ببینه. وای که دیدنی هم بود اون تکون خوردناش اونم به طرز شدید،دلم ضعف رفت وقتی اینطوری تکوناشو دیدم(خدا واسه منتظراش نصیب کنه). راستش واسه اولین بار یه حسی بهم منتقل شد حسی از جنس مادرانه، دوسش داشتم خیلی خوب بود از آقای دکتر خواستم اجازه بده باباشم بیاد گفت نمیشه اصلا خیلی بدن که نمیذارن. جنسیتشم هنوز مشخص نبود، زیاد مهم نیس سالم بودنش مهمه.دیگه یه ...
29 آذر 1392

دومین دیدار

سوم آذر دومین ویزیتم پیش دکترم بود. این سری واسم سونوی تعیین جنسیت نوشت که باید هفته دیگه شنبه برم سونوگرافی هاشمی عطار و یه آزمایش به نظرم غربالگری باشه نوشت که یکشنبه باید برم دکترمنصف انجام بدم... این دفعه خیلی عجیب بود یک ساعت بیشتر تو مطبش نموندم و مثل سریهای فبل 3 4 ساعت طول نکشید خیلی خوشحال بودم. هزینه ویزیت فقط ازم گرفت(16تومن) نمیدونم چرا هزینه سونوش رو نگرفت اصلا اینبار همه چی فرق داشت . من به یمن این خوشی که همه چی روبراه بود واسم، سرراه از این پسرکای گلفروش یه گل واسه هسرمهربونم خریدمو وقتی رسیدم خونه در رو که باز کرد گرفتم جلوی صورتم و تقدیمش کردم . خانوم دکتر واسم قرص آهن و کلسیم نوشت که جمعا شد50000تومن (easy iron & ...
5 آذر 1392

تاسوعا و عاشورا

ایام محرم رو به همگی عزاداران واقعی اباعبداله تسلیت میگم و امیدوارم عزاداریاتون مورد قبول واقع شده باشه و همه به آرزوهاتون برسید انشااله... امسال من خیلی روضه رفتم و کلی عزاداری کردم، این چند روز تعطیلی گذشته خونه مامان بودم و همش با مامان میرفتیم مراسم عزاداری نکه شوشو هم نبود دیگه هرجا مامی میگفت میرفتم. شبا میرفتیم مسجد و جاهای خیلی شلوغ که یک شبش خیلی کلافه شده بودم از گرماشو سرصداشو همه چی به هرحال اگه قدمی تو این مسیر برداشتیم به خاطر آقامون اباعبداله بوده و امیدوارم صدای دل مارو وبقیه عزداراشو شنیده باشه. یا امام حسین..... باور کنید یاد تک تکتون بودم و هرجا دلم شیکست برای حاجت دلتون دعا کردم. واسه نی نی خودمم خیلی دعا کردم ...
29 آبان 1392